بنیتابنیتا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره

دختر بی همتای من

زایمان

1392/3/5 18:50
نویسنده : مامان الی
236 بازدید
اشتراک گذاری

ساعت 1.30 دقیقه شب با خوشحالیه فراوان تو بیمارستان صارم بستری شدم و آماده هیجانی ترین اتفاق زندگیم سدم. همه چی خوب بود دردا از 5دقیقه یکبار شده بود 2بار و من اصلا استرس نداشتم وفقط سعی میکردم نفسامو گم نکنم تا اینکه دکتر بیهوشی اومد و اپیدورالم کرد که خیلی فرقی نداشت فقط یکم دردامو کمتر کرد و بالاخره ساعت 6صبح فول شدم ولی خسته و بی رمق حتی نمیتونستم راه برم ولی بالاخره با کمک مامای ناز اونروز صبح بهاره شاهنده که هرگز چهرشو تا ابد فراموش نمیکنم آماده دزایمان شدم و رفتم اتاق زایمان . گفتم به همسرم بگید بیاد با دوربینش فکر کن توی اون درد چندبار گفتم بگید دوربین یادش نره آخه میدونستم دست پاچه میشه خلاصه دکترم اومد ولی من چون حالم خیلی بد بود گفتم بابا علی نیا تودکه نترسه یوقتی ولی طفلکی پشتدر بیشتر ترسیده بود و تا نهایتا عرض 15دقیقه تو پریدی بغل خانم دکتر تو اصلا گریه نکردی وساکت داشتی اطرافتو میدیدی مثل الان که همه جا سرکنیکشی  بعدش بابا علی زودی اومدپیشن و منم کلی هم خجالت کشیدم هم خوشحال شدن که هست. الهی قربوتش برم. خداجون مرسی این نی نی نازو دادی به ما. وقتی دادنت بغلم زول زده بودی تو چشام عزیزم وای که چقدر ناز بودی. دختر نازم تو یه صبح بارونی ساعت 9.05دقیقه 7اسفند1391 تو بیمارستان صارم با دکتر مژگان کرم نیا با زایمان طبیعی مثل یه فرشته کوچولو پرید تو بغل مامانش.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)