بنیتابنیتا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره

دختر بی همتای من

زیباترین شب زندگی

1392/3/5 18:49
نویسنده : مامان الی
279 بازدید
اشتراک گذاری

دختر خانمی شما 42هفته است که تو دل مامانی و مامان دیگه داره منفجر میشه. توپولی من خیال اومدن نداشت تا اینکه خانم دکتر تصمیم گرفت من صبح روز سه شنبه برم واسه سزارین و مامانی کلی قصه داشت که بعد اینهمه زحنت آخرش باید سزارین بشه و شما رو به این دنیا بیاره ولی خوب به خاطر تو عزیزم کنار اومدم و بادبابا علی رفتیم خونمون و وسایلامونو جمع کردی رفتیم خونه مامانی . ساعت 11.30 اینا دل مامانی درد کرد ولی محلش نکردم و رفتم دکش گرفتم  . جای بابا علی را هم انداختم تا بخوابه آخه 6صبح باید میرفتیم بیمارستان. خلاصه دخملی مامان حسابی دلش درد کردو درداش هر 5دقیقه یکبار منظم شد و فهمیم که نفسم داره میاد وای که چقدر خوشحال بودم سراز پا ننیشناختم زودی پریدم بیرون بابا علیو بیدار کردن گفتم داره میاد باورش نمیشد خخخخخ. و ما با مامانی و خاله و بابا علی راهی بیمارستان شدیم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی

نظرات (0)